قالیشویی در مشهد هنر قالی بافی[۱] [۲] در زمینه ی مورخ پیدایش فرش داده ها دقیقی نیست البته با دقت به اثر ها باستانی و کشفیات آدم، اثبات شده است که هنرهایی نظیر سبد بافی، نمد بافی، زیلو بافی، جا جیم بافی و گلیم بافی تمامی کلیه پیشگفتارای بر پیدایش هنر قالی بافی بودهمیباشد. فرشهای اولیه دارنده طرحهای بی آلایش و ابتدایی و شکسته و عمدتا فرضی باف بودهمیباشد که جنبه به کارگیری روزانه داشتهاند و پژوهشگران در باب مهد فرش بافی در بالا به مصر تحت عنوان مهد این هنر تاءمل میکردهاند امّا با پیدایش اولین فرش به اسم پازیریک که در کوههای سیبری در سال ۱۹۴۹ به وسیله پروفسور رودنکو کشف شوید نظرها دیگر را فسخ نمود و با دقت بهاین مثال عملی، مهد قالیبافی از سواحل رود نیل و دجله و فرات، به آسیای مرکزی تغییرو تحول مکان بخشید و اثبات کرد که مهد هنر فرش بافی در کشورایران بودهمیباشد. قریهٔ.[۳]
احتمالا برای اولین توشه افرادچادرنشین فرش را برای کف خاکی ذیل چادرهایشان تعیین کردند. برخی مطالعات نشان می دهند که ممکن میباشد فرش به وسیلهمصریها یا این که چینیها یا این که دیگر اقوام ابداع گردیده باشد. باستان شناسان روسی رودنکو و گربازنوف در سال ۱۹۴۹ و در درهٔ پازیریک حدودا در ۵۰۰۰ فوتی کوههای آلتایی، کشف کردند؛ که در پنج قرن گذشته از به دنیاآمدن فرش بافی به بالاترین حد خویش رسیده بود، این فرش به فرش گره دار مشهور میباشد.[۴] در دست نویسهای چینیها، اولی سند جان دار درباره با موجودیت فرش پیدا شد که مرتبط با سلسلهٔ ساسانیان می باشد.(۲۴۴تا۶۴۱بعد از به دنیاآمدن)
فصل بهار خسرو
امپراتور هراکلیوس در سال ۶۲۸ میلادی به شهر تیسفون (پایتخت ساسانیان) کمی فرش آورد. در سال ۶۳۷ میلادی عربها به تیسفون حمله و شهر را غارت کردند. از بین فرشها فرش باغی مشهوری به اسم\" موقع فصل بهار خسرو\"بود. در مورخ از این فرش به اسم گران بهاترین فرش خاطر شده است. در طول سلطنت خسرو اولیه(۵۷۹تا۵۳۱)فرشها به طور ۹۰ فوت مربع یافت می شد. متأسفانه عربها این فرش را به قطعات کوچکتر بریده و فروختهاند. مورخان عرب این فرش با ارزش را این سیرتکامل تعریف کردهاند:در کنارههایش تختی با شکوه از گلهایی به رنگهای قرمز رنگ، آبیرنگ، زرد رنگ، سبز، سفیداست. همینطور رنگ مسئلهٔ آن با الهام از رنگ زمین طلایی رنگ میباشد و سنگهایی به شفافیت کریستال که در خاطر تصوری از آب میباشد. گیاهان همانند حریر و میوهها با رنگ سنگی صورت گرفتهاند.
در زمینه ی صنعت قالیبافی در عصرٔ تیموریان میاقتدار ذکر کرد: با دقت به عشقٔ شاهرخ به هنر این صنعت توانست دراین روزگار پیشرفت نماید و در عین هم اکنون اوزون حسن، مؤسس سلسلهٔ آق قویونلوها بدین هنر اعتنا خاصی داشتهمیباشد[۳]
تاریخچه قالی در زمانه صفویه
ولیکن با اعتنا به مثالهای عالی مانده از روزگار صفویه می بایست بیان کرد که نقطع ی عطف هنر در کشورایران خصوصاً هنرهایی مثل کاشیکاری، قالیبافی منقش کاری دراین روزگار بوده و درین روزگار به نقطع ی عطف شکوفایی خویش رسیدهمیباشد بهطور نمونه فرمان روا طهماسب که خویش عشق و علاقه به هنر داشته و از طراحان فرش در طول خویش بوده هنرمندان پهناور را در تبریز گرد آورد و به امداد قابل مراعاتای به آنان کرد و در طول فرمان روا عباس این هنر به اعلا رتبهٔ خویش رسید. سلطان عباس در اصفهان یک سوله دایر کرد و دراین کارخانه فرشهای نفیسش برای دربار ایجاد نمود نمود و پیشرفت قالی به انجام رسیدهٔ که یکی منابع اقتصادی آن زمانه شوید و به امر او کارگاههایی در مشهد، کاشان، شیروان، قره گلشن، استر آباد، و گیلان دایر شوید و فرشهای نفیسی همچون فرش اردبیل، چلسی و فرشهای زیبای دیگری زینت بخش موزههای جهان شوید. قالی بافی که در قرن (روستا) و یازده به کمال خویش رسیده بود رو به تنزل گذاشت و دیگر نتوانست به روزگار با شکوه خویش برگردد.
قالی بافی در عهد و پیمان مفرغ
اولین اطلاع یا این که همان کشفیاتی که آرمای از هنر قالیبافی در عهدوپیمان مفرغ را با خویش در ادامه دارااست مرتبط با کارد قالیبافی میباشد که بوسیله ا. ن. خلوپین I.N.Khlopin» راجعبه ابزار منحصر قالیبافی، از پاراگراف کاردک، از گورهای بعد از ظهر مفرغ در ترکمنستان و شمال کشور ایران کشف گردیده و اولین توشه در شماره دوم از دورة پنجم خبر نامه Hali (فصلپاییز ۱۹۸۲) به چاپ رسید، البته پرنورترین تصویر در زمینهی قالی بافی پیمان مفرغ (۱۵۰۰ تا ۲۵۰۰ سال پیش از تولد مسیح) را پزشک معالج علی حصوری به دست میدهد. او برای اولی توشه در سال ۱۳۵۴ با دو ابزار از این گونه مواجه شد که بعد از وقوع یک سیل و پدید وارد شدن یک روشن دل به وسیله یک مرد قشقایی در شمال غربی راهجرد و در حوالی کامفیروز عجم پیدا گردیده بود. او در توضیح عوارض وابستگی این ابزار به ابزار قالی بافی با بازنگری صورت ظواهر و جور پباده سازی و ایجاد آنها و ارائه تصویر روشنی از مشخصاتشان چنین مینویسد.
قطعهای که سرنیزه و امثال آن به حیث می آید دارنده زایده کوچک رخنه داری در انتهاست که با یقین محل نصب گونه چوبی میباشد، البته بسیار دقیق بهطوریکه با این نازکی نمیتوانستهمیباشد برای ضربه زدن به فعالیت رود، بلکه بهطور جدا در شغل های عادی و صرفا برای براندن موثر بودهمیباشد. درحالتی که این وسیله تحت عنوان مبارزهافزار به فعالیت رفته باشد می بایست نوک آن صدمه چشم باشد یا این که ساییدگی پیدا کردهباشد. در حالی که صرفا دو نصیب کنار آن، یعنی دقیقاً حاشیه دو تیغه آن بر اثر ارتفاع کاربرد و احیاناً تیز کردنهای مکرر فرو رفته و قوس برداشتهمیباشد. این نشان میدهد که وسیله برش بودهمیباشد. با یقین این، یک کارد برش خامه بودهمیباشد. جای مدل کوچک آن هم تنها برای یک کارد عادی شایستگی داراست و از رخنه آن نخی میقبلمیباشد که آن را به نوعٔ چوبی اثبات میکردهمیباشد.
قطعه دومین که گشوده ممکن میباشد ابزار جنگی به اکانت آید میله بلند جوالدوز مانندی میباشد با محرمانه پررنگ و دکمه مانند، ارتفاع آن ۴۵ سانتیمتر و قطر ته آن نزدیک به یک سانتیمتر و نوک آن تیز میباشد. در مسافت روستا سانتیمتر از ته آن سوراخی در بدنه آن چشم میگردد در شرایطی که کهاین وسیله ابزار جنگی میبود، میبایست که آن هم باریک و شکاف دار و به هر حالا شکلی باشد که بتوان گونهای به آن متصل کرد. در حالی که ته آن کلفت و غیرقابل قرار دادن در نوع چوبی میباشد. ته آن هم از پارچه رد نمیشود تا سوزن یا این که جوالدوز باشد. همین کهاین قطعه از ته اندک اندک باریک میگردد علامت آن میباشد که نمیتوانستهمیباشد در گونهای جا گیرد. جمعاً این قطعه چنان همت ندارد که بتواند ابزار جنگی یا این که وسیله دوخت و دوز باشد. چندان مرتب یا این که خوشگل هم وجود ندارد که بتواند وسیله تزیین باشد. آنچه زینت آن محسوب میشود شیارهایی در ته آن میباشد و نشان میدهد که به همین ترتیب و عریان در مشت جای میگرفته و شیارها مانعی برای لغزیدن در مشت میباشد. به لحاظ میرسد این وسیله میتوانستهمیباشد دو کاربرد داشته باشد:
ابتدا اینکه این ابزار به جای کتف یا این که دفتین وسیله کوبیدن فرش بودهمیباشد. در عصری که هنوز دفن قالیبافی ابداع نشده بود و در صورتیکه گردیده بود، وزنی برای کوبیدن نداشت تا در قالی هم از آن مصرف شود. دیگر اینکه همین ابزار امروزه بین توده متعددی از قالی بافان غرب کشور ایران از گزاره بخش ها انگوران، افشار، گروس (بیجار)، و بخشی از کردستان به عمل میرود که آن را به کردی سنگ (به انگلیسی: Seng) و به(به ترکی استانبولی: خیلان) میگویند. فقط تفاوت درین میباشد که سنگ یا این که خلال بنابر مومات صنعت در زمان ما از کالا آهن میباشد همین سنگ یا این که خلال را تا پنجاه سال پیش در بخش مهمی از کشور ایران مخصوصاً در غرب کشورایران به عمل میبردهاند و به فارسی آن را سُک (به انگلیسی: Sok) نامیدهاند. ولی با پدید داخل شدن کرکیت، نقش و فرآورده آن میان آنها عوض شده است و بعد از کوبیدن پود دوم با کرکیت یا این که دفتین و اکثر وقت ها قبلی از آن برای نظم بخشیدن به چلهها و یک دست کردن آن به کارگیری می گردد. بهاین معنا که آن را مورب در چنگ میگیرند و آرام روی تارها و در سراسر پهنا بافته می کشند بدین ترتیب قطعه دوم مفرغی هم به احتمال بسیار زیاد وسیله قالی بافی میباشد. ادله مهم دیگری که درباره ی ابزار قالی بافی بودن این قطعه دوم موجود هست، وجود شکاف در مسافت ۱۵ سانتیمتری از راز و ۱۰ سانتیمتری از ته آن میباشد، به احتمال قادر از این ترک برای کشیدن پود به کارگیری میگردیده یعنی این قطعه به عبارتی نقشی را داشتهمیباشد که در حال حاضر سیخ پودکشی در مناطقی همچون آذربایجان بر عهده داراست. سوای شک وتردید قسمتی از پود را از این شکاف رد میکردهاند و آن گاه خویش آن را با پود از مسافت تارها میگذراندهاند.
محل پیدا شدن این دو قطعه در گوری قربت کامفیروز عجم بودهمیباشد. این محل مسافت چندانی از تپه ملیان ندارد که اکتشافات آن دارای اسم و رسم میباشد و مورخ آن قبلی از عصر مفرغ ابتدا میگردد. البته اینکه این دو قطعه از گوری پیدا شد، ادله دیگری میباشد بر اینکه ابزار قالی بافی میباشند. احتمالاً ابزارهای قالی بافی زن بافنده را با وی به خاک میسپردهاند تا در عالم دیگر هم بدون شغل نماند. قطعاتی هم که از آسیای مرکزی کشف گردیده همه در گور ن بودهمیباشد. بعداز مشاهده دو ابزار ذکر شده مثالهای مفرغی دیگری نیز مشاهده گردیده که گاه سه یا این که چهار سُک یا این که خلال به هم و با رینگ مفرغی دیگری به هم متصل بودهاند. این مرحله دیگری در پیشرفت به سوی ساخت کتف قالی بافی میباشد یعنی به جای به کارگیری از یک سُک، سه یا این که چهار سُک را همدم کرده، تلاش آن را چندین برابر کردهاند. کهنترین مثالای که از این ابزار کشف و ضبط گردیده از تپه یحیی میباشد که از هزاره سوم پیشین از به دنیاآمدن می باشد و این ابزارها کلیه و به احتمال زیاد ابزارهای قالی بافی می باشند. سُکهای متعددی نیز از تالش به گونه آمدهمیباشد که تصویر آنانرا برزورسکی در کتاب مروری بر هنر کشور ایران» به دست دادهمیباشد.
همینطور بخش مهمی از قطعات مفرغی که از لرستان به دست آمده و به اسم گیره یا این که سنجاق یا این که سوزن و امثال آن نامیده گردیدهاند. سُکهای آراست قالی بافی میباشند و قلابی که معمولاً در رمز آنان با پیکره کوچک گوزن، بز وحشی و امثال آنها تشکیلشده، تحت عنوان دستگیره آن و مشابه قلاب یا این که جا انگشتی در مضراب سنتور میباشد و بهطور معین برای قرار دریافت کردن با انگشتان و کوبیدن قالی میباشد.
تنی چند از این سکها در موزه جمهوری اسلامی ایران باستان موجود هست. این قطعات وابسته به هزاره سوم گذشته از تولد در تپه یحیی و هزاره دوم در تالش و هزاره نخستین در لرستان به دست آمدند و نهایی مثالها حتی آرمای از تحول بی نقص چاقوی قالی بافی را داراهستند. این وسایل دو مثالاند به شمارههای ۱۲۹۶ د. ک. آ ۱۳۹۶ و ۳۵۷۲ د. ک. آ ۱۶۵۱۱ در موزه جمهوری اسلامی ایران باستان که بسیار شایان توجهاند. اول مثال دارنده سه نصیب گونه، کاردک و سُک با هم میباشد. این مرحله مهمی در پیشرفت میباشد هم در صرفه جویی و کاربرد ف کمتر و هم تضییع وقت کمتر برای گذاشتن و برداشتن ابزارها، ولی هنوز کارد را مثل کاردهای گذشته دو طرفه ساختهاند و حالا آنکه میتوانستند مثل کارد و قلاب آذربایجانی یک طرفه بسازند. مثال آنگاه که شباهت آن به کارد یا این که قلاب آذربایجانی بسیار زیاد میباشد و با آن قابل مقایسهمیباشد بدین مرحله از پیشرفت رسیدهمیباشد ازآنجا که هنوز راز این قطعه مانند سک میباشد و خمیدگی قلاب را ندارد پرنور میباشد که از آن مثل سک به کار گیری میشده است.[۳]
درباره این سایت